هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ اشغال مشهد در شهریور ۱۳۲۰، نه تنها شکست ارتش، فرار نظامیان و اشغال خاک را در پی داشت که نابسامانی، ناامنی و قحطی و گرسنگی را هم با خود به شهر آورد. آن هم در مشهدی که تا آن روزگار تأمین کننده غلات مناطق خراسان و دیگر شهرهای ایران بود.
تاریخ نگاران مشهد، آن دوران و سرگذشت پریشانی مردمش را در نوشتههای تاریخی خود ثبت کرده اند، اما روایت مطبوعات و کاغذ اخباری که در آن مدت ۴ سال و اندی منتشر میشدند، حکایت دیگری است؛ شبیه آینهای که میشود مردم وامانده و تنها در «یتیمخانه خراسان» را در آن بهتر نگریست. گزارش پیش رو نقبی است بر مهمترین تیترهای مطبوعات مشهد در روزگار اشغال که روزگار تلخ قحطی، گرسنگی و جیره بندی مواد غذایی را روایت میکند.
اختناق، خفقان و سرکوب روزنامه نگاران، نویسندگان و هر کسی که واقف به حقوق مردم است، در اواخر دوره رضاخانی چنان شدت میگیرد که جان بسیاری از آنان را در کنج زندانها میپوساند یا زیر شکنجه له میکند. به همین دلیل هم سرنوشت بسیاری از روزنامهها به تعطیلی ختم میشود. برای نمونه روزنامه «آفتاب شرق» یکی از این جراید است که از این دوران تا پایان جنگ جهانی دوم و خروج نیروهای متفقین تعطیل میشود. این جریده در نخستین شمارهای که پس از این دوران منتشر میکند، چنین تیتر میزند: «مدتی این مثنوی تأخیر شد» و در ادامه مینویسد: «هم میهنان، رفقا و هممسلکان خراسانی، سالها میگذرد و هستی ما در گروست/ مینخواهند در این خانه بماند کم و بیش.
پس از سالها خدمات فرهنگی و اجتماعی و مبارزه با مشکلات سیاسی که خود شما آگاه به آن بوده اید و به توضیح و تشریح نیاز نیست، از فروردین ۱۳۱۹ که پرورش افکار در مشهد با اختناق افکار مشغول گردید، روزنامه آفتاب شرق تعطیل و در تمام این مدت به واسطه حوادث شهریورماه که در کشور ستمدیده ما به وجود آمده بود، از مشاهده اوضاع ناگوار مملکت که در نتیجه اشغال نظامی و اقامت سربازان بیگانه و دخالت مأموران آنها در امور داخلی فراهم شده بود، در عذاب بودیم و از همه بالاتر مجاهدت و فعالیت یک مشت مردمان بی وطن بی ایمان در رأس امور بود که قیصریه را برای دستمالی آتش زده و با جریان هر بادی خط سیر سیاسی و معتقدات خود را با زبردستی کاملی عوض میکنند و به کلی از پیشبرد هدف اصلی که خدمت به استقلال و عظمت میهن محبوب ما بود، غفلت کردند و...»
در نبود چنین گروههای مطالبه گر و دهانِ بسته اقشار آگاه، مستشاران آلمانی که نشان آنها را میشد در بسیاری از پروژههای عمرانی مانند بانک، کارخانه قند، باغ ملی فریمان تا ساختمان اداره دارایی، سیلوی گندم و چند بنای دیگر در مشهد دید، کنترل بسیاری از امور را به دست گرفتند و همین بهانهای شد تا متفقین اعلام بی طرفی دولت ایران را که هم زمان با جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۱۸ اعلام شده بود، نپذیرد و اسباب لگد شدن خاک ایران توسط اشغالگران را فراهم کنند.
با ورود نیروهای متفقین به مشهد، هر کسی به دنبال آن است که نیمجانش را از مهلکه بردارد و بگریزد، ولی با این همه هنوز عده بسیاری روزنامه چی هستند که میمانند تا تاریخ در کلمات کوتاه و شکسته بسته آنان مخابره شود.
گرانی و تورم ناگهانی قیمت اجناس نخستین واکنش بازار به اشغال مشهد است که تا پایان جنگ، اخبار آن را میتوان در جراید آن روزگار دید. در واقع قحطی و کمبود مواد غذایی بهویژه نان و گرانی اجناس وارداتی مانند قند و شکر مشکل اصلی اهالی مشهد در این دوران است که تا پایان جنگ ادامه پیدا میکند.
دلیل آن است که متفقین، چون کنترل جادههای خراسان را بر عهده داشتند، با توجه به کمبود مواد غذایی در شوروی، برخی اقلام غذایی را از مشهد به سرحدات خود منتقل میکردند.
انتشار خبر این اقدام باعث نگرانی و بدبینی مردم مشهد میشود، بنابراین روسها و انگلیسیها برای اینکه وانمود کنند این اخبار در حد شایعه است و آنها به فکر رفاه مردم هستند، شبانه کیسههای گندم را در کامیونها میگذاشتند و از خیابانهای فرعی شهر خارج و صبح روز بعد، همان کامیونها را از خیابانهای اصلی وارد مشهد میکردند و در خیابانهای مختلف میگرداندند.
افزون بر این، آنان در ابتدای حضورشان، مانع صدور گسترده خواربار از خراسان به دیگر مناطق شدند. این ممنوعیت که در ابتدا شامل گندم و برنج میشد، مصیبتی بزرگ را برای مردم مناطق دیگر ایران به ارمغان آورد. چون مناطق زیر اشغال حکم انبار غله ایران را داشتند و خواربار و دیگر اجناس مصرفی در مناطق اشغالی، ارزانتر از مناطق دیگر بود.
برای نمونه روزنامه «راستی» در شهریور ۸۰ سال پیش چنین مینویسد: «گرانی به درجه تهدید آمیز رسیده است. کمی آذوقه در شهرها و دهات و احتکار وسیع مواد غذایی روز به روز شدیدتر میشود. در دهات ملاکان و مأموران دولتی از دهقانان تقریبا تمام غله حاصل در سال جاری را گرفتند.
محتکرین بخشی از غله را از اهالی پنهان و باقی را به آلمانها فروخته اند، در نتیجه کمی فاحش غله مشاهده میشود. نانواخانهها نظر به کمی آرد، پخت نان را خیلی کم کرده اند، عده کثیر اهالی شهرها نمیتوانند نان پیدا کنند. دهقانان نواحی زیادی را گرسنگی تهدید میکند.» در این دوران قیمت نان که قوت اصلی مردم بوده، از دو و نیم ریال نرخ دولتی به ۵ تا ۶ ریال افزایش پیدا میکند.
افزون بر مواد غذایی، برابر اسناد موجود، بازار محصولاتی مانند پنبه و تنباکو هم که پیش از آن به کشورهای همسایه صادر میشد، از رونق میافتد، آن چنان که دهقانان تصمیم میگیرند آن را در قبال بهای بسیار اندکی به خود نیروهای اشغالگر بفروشند.
روزنامه «افکار خلق» در همین روزها با تیتر «فقر دهقانان ایران» و «روزگار سخت دهقانان» خبر از یک گرسنگی جمعی میدهد: «دهقانان صبح تا شب به همراه خانواده خود کار میکنند، اما دسترنج آنان سهم دیگران میشود یا به مأموران حکومتی میدهند.» این روزنامه در ادامه در گفتگو با چند دهقان، شرح میدهد که در سفره مردم دیگر نه تنها گوشت نیست که تکه نانی برای سیر کردن شکم بچه هایشان ندارند و...»
روزنامه «آزادی» هم با تیتر «قند! قند!» به کمبود این کالا در شهر اشاره میکند و از گرانی بی نهایت آن میگوید: «انتظار داشتیم که پاسخ دهند چرا قند را احتکار کرده و اگر گیر بیاید یک کیلو ۲۱ ریال است؟ ماه رمضان است و هنگام افطار، اما در سفرهها اندک قند و شکری نیست تا مردم با آن حداقل روزه خود را باز کنند.»
کار در ماههای بعد چنان بالا میگیرد که طرح جیره بندی مواد غذایی مطرح میشود. روزنامه «راستی» همین کلمه را تیتر میکند و درباره اجرای آن برای مردم چنین توضیح میدهد: «مقصود از جیره بندی کردن یک جنس یا اجناس معینی است که، چون دولت حس میکند میزان و موجودی آن جنس در کشور کم و احتیاج مردم به آن زیاد و ضروری است، درصدد بر میآید جیره بندی کند تا همه مردم بتوانند به مقدار معینی از ان جنس یا اجناس استفاده کنند.»
این روزنامه در ادامه این خبر، به تعریف «کوپن» میپردازد و مینویسد: «حالا که مقصود از جیره بندی را دانستیم، میخواهیم بدانیم اداره خواروبار اجناسی را که در مشهد جیره بندی شده است، چگونه قسمت میکند. در مشهد و شاید در تمام استان قند و شکر و قماش که جیره بندی و در انحصار دولت است، به موجب کوپنهایی که به مردم میدهند، توزیع شده، هر کس میتواند مقدار معینی از این اجناس را در ازای پرداخت ارزش ثابتی از قیمت آن دریافت کند.»
ناگفته نماند که گرسنگی سبب میشود تا انگلیسیها از آن به عنوان راهکاری برای جلب اعتماد ایرانیان استفاده کنند. برای همین دست به توزیع گندم میزنند. در واقع این گندمها که از هند میآمد، سلاحی بود برای نگهداری جاده مشهد به زاهدان که برای انگلستان اهمیت زیادی داشت؛ ساخت جاده شوسه مشهد به زاهدان، به انگلستان و آمریکا امکان میداد تا کمکهای خود را به وسیله کامیون به مشهد برسانند و در آنجا به مقامات روسی تحویل دهند؛ کمکهایی نظیر تدارکات جنگی از قبیل گونی، سرب، لاک شیشه ای، لاستیک، قلع و...
نخستین کاروانی که حامل صدتن گندم ایالت سند بود، بهدست «جاشوا پلوک» یهودی که نماینده «بنگاه تجاری پادشاهی متحده» بریتانیا بود، وارد خراسان شد. پلوک در طول راه زاهدان به مشهد، در یک اقدام تبلیغی، به هر قصبه و روستایی که رسید، کیسههای پر از گندم در بین روستاییان توزیع کرد؛ روی هر یک از کیسههای سفیدرنگ حاوی گندم با خط درشت و به زبان فارسی نوشته شده بود: «گندم هند برای مردم ایران.»
تبلیغ انسان دوستی و صلح طلبی متفقین زندگی، نکته دیگری است که به صدر خبرهای جراید وطنی در این دوره تبدیل میشود. در حقیقت در ابتدای اشغال شهر، اعلامیههایی به زبان فارسی از طرف متفقین به وسیله هواپیما روی شهرها ریخته می شد که در آن آمده بود: «ما با شما جنگ نداریم ما پس از خارج کردن عمال نازیها و ستون پنجم قوای آلمان از ایران، این کشور را ترک خواهیم کرد.» این یعنی آنان ادعا داشتند که پس از بیرون راندن آلمانها ایران را تخلیه میکنند.
بر همین اساس است که هر روز تیترهایی که زندگی در کشورهای همسایه ایران را تبلیغ میکرد، بسیار دیده میشد. تیترهایی نظیر «خلقهای ترکمنستان شوروی با خوشبختی زندگی میکنند»، «خلق خوشبخت و آزاد ازبک»، «ترقیات بهداشت در اتحاد جماهیر شوروی»، «در اتحاد شوروی آب و زمین مال کیست؟» و «نیست باد کسی که به دوستی ملل شوروی و ایران خلل برساند!» از این جمله است.